قاسمی | شهرآرانیوز - فیلم «
ستارهبازی» بهکارگردانی
هاتف علیمردانی، محصول مشترک ایران و کاناداست که تلاش کرده است ظواهر یک کشور آمریکایی از جمله گفتوگوی دیالوگها به زبان خارجی، بازیگران خارجی از جمله حضور
مایکل مدسن و جغرافیای سرد و زمستانی را درهمتنیده کند تا درنهایت مخاطب شاهد فیلمی اجتماعی و البته ضدآمریکایی باشد.
سردرگمی کارگردان و سرگردانی مخاطب
«ستارهبازی» هم مثل فیلمهای قبلی هاتف علیمردانی -بهویژه «کلمبوس»- به معضلات اجتماعی و موضوع مهاجرت میپردازد. او در این فیلم بهظاهر به مواد مخدر و مصرف مادهای خاص در کشور آمریکا پرداخته است. استفاده از کلمه بهظاهر به این دلیل است که مخاطب در یافتن مضمون اصلی فیلم سرگردان است، یعنی در آخر دقیقا متوجه نمیشود همه حوادث فیلم بهدلیل مهاجرت اتفاق افتاده یا مفهوم تنهایی انسان مدنظر بوده یا مواد مخدر و اعتیاد یا اصلا با فیلمی روانشناسانه روبهروست!
گویا کارگردان نتوانسته است میل و علاقه خود را در پرداختن موضوعات مختلف در این فیلم کنترل کند و به هر مضمونی که موردعلاقهاش بوده ناخنکی زده و سعی کرده است کارکردی از آن بکشد تا به خط اصلی فیلم وصل شود.
اگر فضای سرد و یخزده کانادا را با استفاده از رنگهای سرد، چهره و حتی صدای بیروح بازیگران که فضای مدنظر کارگردان را به درستی القا میکند، بهعنوان تنها نقطهقوت فیلم در نظر بگیریم، باز معلوم نمیشود بیان معضلات در یک کشور آمریکایی به چه منظوری است و این کشور خارجی چه کمکی به پیشبرد داستان میکند، زیرا مسئله مواد مخدر بدون مهاجرت هم خودش معضل است. از سوی دیگر اختلافات خانوادگی فارغ از جغرافیای زیست، خودش میتواند زمینهساز آسیبهای اجتماعی باشد. همچنین تأکید فیلمساز به دوران کودکی هم تیری نیست که درست به هدف بخورد، زیرا مسائل کودکی و پیامدهای آن در بزرگسالی نیز مسئلهای روحی و روانی است که در هر جغرافیایی میتواند حادث شود.
این آشفتگی از سویی سبب شده است با شخصیتپردازیای در فیلم روبهرو نباشیم و از سوی دیگر ماجرای کاملی هم برای روایت وجود نداشته باشد. درحالیکه مشخص است نویسنده سعی کرده است از الگوی خردهپیرنگ استفاده کند که بیشتر بر اتفاقات درونی شخصیت تأکید دارد، اما بازهم شاهد آشفتگی در الگوی فیلمنامه هستیم، زیرا در بخشهایی از فیلم اتفاقات و حوادث بین الگوی کلاسیک و خرده پیرنگ دستوپا میزند. این عامل در درجه اول فیلمساز را در پرداختن به موضوع موردعلاقه یا موردتأکیدش سردرگم کرده است و بعد مخاطب را.
پرسهزنیهای خستهکننده
شاید همین سرگردانی نویسنده و کارگردان فیلم درباره مضمون سبب شده است که مخاطب خیلی زود از پرسهزنیهای بازیگر اصلی و تلاش او برای یافتن هویتش خسته شود و نتواند سرنخ درستی برای مشکلات روحی و روانی او بیابد، بهویژه وقتی با کنشهای تکراری بازیگر روبهرو میشود، منتظر است تا اتفاق خیلی مهم و ویژهای در فیلم بیفتد.
درحالیکه حضور یک روانشناس در فیلم انتظار رازگشاییهای مهمی را برای مخاطب ایجاد میکند، در فیلم «ستارهبازی» شاهد یک روانشناس بدون کارکرد هستیم که حتی انگیزه او برای دخالت بیش از حد در وظیفهاش برای یک بیمار معلوم نیست. بنابراین نمیتوان از مخاطب انتظار داشت «ستارهبازی» را بهعنوان یک حرف تازه بپذیرد و آن را پس نزد.